پیش‌تر از کتاب «روزها در راه» اثر شاهرخ مسکوب به عنوان کتابی مناسب برای «کلمه برداری» نام برده بودم.

این‌بار به سراغ بریده‌ای از آن می‌رویم که منبع آن کانال تلگرامی‌ست که در انتها نیز آن را ذکر کرده‌ام.

فقط فکرِ نوشتن است که همیشه ماه‌ها و گاه سال‌ها پیشاپیش می‌دود وگرنه چه فردایی؟ فردای من کِی و در کجاست؟ هم زمانش مبهم است و هم مکانش. برای همین از ترس روز بدتر و جای بدتر می‌خواهم همین امروز و همین جا با وجود تلخ‌کامی در من پایدار شود و جایی برای آینده نگذارد. شنیده بودم که پیرها آینده ندارند؛ در گذشته به سر می‌برند. ولی من هنوز احساس پیری نمی‌کنم. یک چیزهایی هست که باید بنویسم و چیزهایی برای دیدن. این روزها میل نوشتن وجود دارد امّا حسّ نوشتن وجود ندارد. فکرهایی هست که هنوز در سر جا دارد، به قلب نرسیده و همراه خون در رگ‌ها ندویده، در گوشت تنم حس نمی‌کنم‌شان، دردناک نیستند و پوست تن را نمی‌شکافند.

«روزها در راه» از شاهرخ مسکوب

@Shahrokhmeskoob

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *