نمونه‌های بسیاری پیش آمده که اطرافیان یک شخص درحال خودکشی به تونی تلفن زده‌اند. حالا کارشان چه بوده؟

از تونی می‌خواستند که با چند جملۀ مختصر شخص خودکُش را از اقدام منصرف کند.

کار دشواری است. محدودیت زمان هم به سختی این کار می‌افزاید.

چگونه با اولین جمله امید به زندگی را در یک شخص در حال خودکشی زنده کنم؟

آیا اصلاً معنی کلمات من را خواهد فهمید؟

او با چه کلماتی آشنا است؟

دایره واژگان او چطور است؟

چه دلیلی برای زنده‌بودن داشته است؟

چرا بی‌خیال ادامۀ حیات شده است؟

آیا حرفم بر او تأثیر مثبتی خواهد داشت؟

نکند حرف‌هایم بی‌اثر بماند؟

ترس‌های او چیست؟

اصلاً چه چیزی بگویم؟

وای چه لحظۀ افتضاحی است و چه مسئولیت شخمی و سنگینی.

همین باعث شد که یک تمرین جدید برای نوشتن را کشف کنم:

نوشتن یک مکالمۀ تلفنی

نوشتن مکالمه‌ای که مانع خودکشی یک نفر بشود.

اگر مو به تن‌تان سیخ شده و نمی‌دانید چه بنویسید با این سؤال شروع کنید. ممکن است راهگُشا باشد.

سؤال:

«اگر همین لحظه چنین رویدادی رخ بدهد و من جای تونی رابینز باشم، چه می‌گویم؟»

هر جمله و سناریویی که به ذهنتان خطور می‌کند، با هر لفظی که می‌توانید، بنویسید. بگذارید این تمرین شبیه به یک بارش فکری؛ بدون فیلتر و خط قرمزی اتفاق بیفتد.

«اگر تلفن لعنتی را به شما بدهند، چه می‌گویید؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *