بعد از ظهر است. میخواهید کتابی را که به تازگی از «ایران کتاب» سفارش دادهاید، بخوانید. نگاهی به صفحۀ اول آن میاندازید. چند جملۀ از مقدمۀ آن را میخوانید. میروید سراغ فهرست موضوعات. خمیازه سراغتان میآید.
با خود میگویید: «بگذار ببینم نویسندۀ این کتاب پیج هم دارد یا نه؟»
برای باز کردن اینستاگرام از صدها مانع درشت و مردافکن میگذرید و پس از دو ساعت، سر از استوری گربۀ پشمالوی معلم ریاضی دوران دبیرستانتان در میآورید.
با خود میگویید: «الآن وقتش نیست» و کتاب را میبندید و در ذهنتان، خواندن آن را به آیندۀ نامشخصی موکول میکنید.
.
این نمونۀ کوچکی از بیحوصلگی ماست که در کنار دلایل دیگر، تصور میکنم ریشۀ اصلی آن در این کلمه باشد: «تمرکز».
پایین آمدن تمرکز
تمرکز از آن کلماتی است که معانی مختلفی دارد و معانی مختلفی هم میتوان از آن برداشت کرد. بنابراین پیش از هر چیز باید ببینیم در این یادداشت، منظورمان از تمرکز چیست؟
تمرکز در اینجا، به معنی عدم حواسپرتی حین انجام یک کار مشخص است.
مشکلی که از آن حرف میزنیم، نوعی اعتیاد به حواسپرتی است.
منظورمان از اعتیاد به حواسپرتی:
اینکه دیگر حاضر نیستیم برای 30 دقیقه پشت سر هم با یک کار یا فعالیت یا یک موضوع (یا حتی یک فرد) تنها باشیم و وسط آن فعالیت یا موضوع را عوض نکنیم. وقتی به اطرافم دقت میکنم، میبینم افراد بیشتری تمرکز کافی برای شطرنج بازی کردن داشتند. این فعالیت که گفتیم، حتی بازی هم میتواند باشد.
از شطرنج که سهل است، گاهی دوستانی را دیدهام که وسط بازی منچ هم زدهاند زیر میز بازی و تمام مهرهها را روی زمین ریختهاند. آن هم نه از ترس عقب ماندن مهرهها یا باختن، بلکه بهخاطر همین اعتیاد به حواسپرتی و تغییر بازی.
چرا کمحوصلهتر از گذشته شدهایم؟
از ریشۀ آن که بگذریم، نظر شخصی من این است که واقعاً به همین ابزار سادهای که همواره در دست یا جیبمان است برمیگردد. احتمالاً پاسخ آن را حدس نزدهاید، دقیقاً میدانید. به اندازهای دربارۀ حرف زده شده یا یادداشت و مقاله و گفتوگو بیرون آمده که به یک کلیشه بدل شده است. کلیشهای که واقعاً علاقه ندارم نام آن را تکرار کنم (اما چارهای نیست!):
«گوشی»
تلفن همراه، موبایل یا همان گوشی
[تصویر گوشی]
عکسی که مشاهده میکنید از قاتلان اصلی تمرکز است.
نکتهای در میان پرانتز
البته نباید فراموش کرد گوشی خوبیهای بسیاری داشته که همچنان خیر آن باعث میشود استفاده از آن برایمان پر خیر و برکت باشد. برای مثال همینکه این مقاله را میخوانید یکی از نمونههای نقشآفرینی گوشی در امور خیر است. خواندن این مقاله یکی از کارهای مفیدی است که با گوشی انجام میدهید. (اعتماد به نفس نویسندۀ مقاله)
[اعتماد به نفس نویسنده: لینک به صد در سرچ گوگل]
آیا راهحلی وجود دارد؟
بله، اما مهمتر از تکنیکهایی مانند کمکردن ساعات کار با گوشی، زدن عینک متمرکزبودن بر چشم است.
اینکه تصمیم بگیریم جور دیگری به مسئلۀ تمرکز نگاه کنیم.
مدل ذهنی متمرکز
منظور از مدل ذهنی چیست؟
این که منظور از مدل ذهنی چیست، بگذاریم برای بعد. بهطور جدی پیشنهاد میشود این عبارت را در گوگل جستوجو کنید و ترجیحاً به سایت متمم مراجعه کنید تا با معتبرترین تعاریف این ترکیب، آشنا شوید.
مدل ذهنی متمرکز
این جمله یکی از آن جملاتی است که نگاه من را به مسئلۀ سکوت و حتی مفاهیم دیگر زندگی تغییر داد.
نه تنها سکوت، بلکه تمرکز هم از همین جنس است.
آیا تا به حال برایتان پیش آمده در هنگام انجام کاری تمرکزطلب، کاری به پیچیدگی حل کردن یک مسئلۀ ریاضی، صدایی از بیرون خانه، باعث شود مسئله را نیمهکاره رها کنید و خودتان را پشت پنجره پیدا کنید؟ این کار تمرکز طلب میتواند کاری دیگر باشد. این صدایی که از بیرون جلب توجه میکند، میتواند صدای نوتیفیکیشن یک گوشی باشد. این دو را میتوان با موارد دیگری هم جایگزین کرد: تقابل کاری ضروری اما غیرجذاب و کاری جذاب اما غیرضروری.
تقابل امری مهم و چیزی که ما را منحرف میکند. تقابل اصلی مهم و فرعی غیر مهم. تقابل مرکز و حاشیهها.
به بیان سادهتر:
تقابل تمرکز و حواسپرتی.
حقلۀ مفقود ما هنگام مواجهه با عوامل بازدارنده (عوامل حواسپرتی) چیست؟
آیا مسئلهای فراتر از گوشی و اینترنت، پشت این حواسپرتیها خوابیده است؟
این احساس نیاز شدید به انحراف، از کجا میآید؟
بر میگردیم به جملۀ ارلینگ کاگه:
سکوت از جنس حذف کردن است.
ارلینگ کاگه
سؤال نهایی: نکند چالش اصلی ما، ناتوانی در حذف کردن باشد؟
.
یک اقدام عملی: قطع کردن نوتیفیکیشنهای اپلیکیشنهایی که شورِ نوتیفیکیشن را در آوردهاند
درست است که مسئلۀ حواسپرتی بزرگتر و پیچیدهتر از این حرفهاست (بالاتر به این موضوع اشاره کردهام)، اما برای آن که قدم کوچکی در این جهت برداشته باشیم، همین الآن تنظیمات گوشی خود را باز میکنم تا این کار را (با یکدیگر) انجام بدهیم.
یکی از اقدامات خُرد دیگر، میتواند محدود کردن ساعت بعضی اپلیکیشنها باشد. فعلاً آن را توصیه نمیکنم. تنظیمات آن کمی پیچیدهتر است و شاید برای بعضی سخت باشد یا خود نیاز به جستوجو کردن داشته باشد. با این حال، دوستانی که تمایل دارند، میتوانند این کار را هم انجام بدهند.
برگردیم به اولین حرکت
برای این که حس کنیم این حذف کردن را از همین حالا آغاز کردهایم و خواندن این مقاله تغییری در ما ایجاد کرده است، توصیه میکنم شما هم به قسمت تنظیمات (Setting) گوشیتان بروید و در قسمت اعلانها یا Notifications، نوتیفیکشن برنامههایی که بیش از همه حواستان را پرت میکنند…
خاموش کنید.
یک پاسخ