دو سه روزی است که به این موضوع فکر می‌کنم. تا این‌که نهایتاً این اسم را برای آن انتخاب کردم: پذیرش فعالانه.

احتمالاً برای‌تان پیش آمده که در شرایط دشوار یا غیرمنتظره‌ای قرار گرفته باشید (ممکن است همین الآن هم در چنین وضعیتی باشید)، چه روشی برای گذراندن آن به کار گرفته‌اید؟

بیشتر از زمان‌هایی حرف می‌زنم که چیزی را تحت فشار پذیرفته‌اید. از طرفی می‌دانید نپذیرفتن یا پَس زدنِ آن هم برای‌تان عواقب ناخوشایندی به همراه خواهد داشت.

وقتی وسط میدانی باشید که نمی‌خواهید برای آن بجنگید. در عین حال فرار کردن از آن هم تقریباً ناممکن است. ناممکن که نه، به بهای سنگین‌اش نمی‌ارزد.

کاربرد پذیرش فعالانه این‌جا است. یعنی تصور می‌کنم پذیرش فعالانه در چنین موقعیت‌هایی بیشتر به‌کار می‌آید. درک آن هم ساده‌تر می‌شود.

این سؤال در ذهن‌ام شکل گرفت: «چه می‌شد اگر باور می‌کردیم موقعیتی را که در آن گیر کرده‌ایم، با تمام وجود خواسته‌ایم؟»

یک مثال پرتکرار در دانشگاه‌ها: افرادی که میلی به رشتۀ دانشگاهی‌شان ندارند.

  1. چه می‌شد اگر یک روز تصمیم می‌گرفتیم که عاشق شغلی شویم که پیش از این احساس می‌کردیم به‌مان تحمیل شده است؟
  2. چه می‌شد اگر روزی باور می‌کردیم که با تمام وجود به رشتۀ دانشگاهی‌مان علاقه داریم؟
  3. چه می‌شد اگر باور می‌کردیم که صاحب خانۀمان، بهترین صاحب خانۀ دنیا است؟
  4. چه می‌شد اگر باور می‌کردیم که طی کردن یک دورۀ بد، به یک تجربۀ ارزشمند در زندگی‌مان تبدیل خواهد شد که شاید هرگز تکرار نشود؟

البته منظورم از پذیرش فعالانه این هم نیست.

پذیرش فعالانه، صرفاً شامل قبولاندن باورهای سازنده‌ای که درستی یا نادرستی‌شان برایمان نامعلوم است، نمی‌شود.

مرحلۀ بعدی این پذیرش فعالانه، آن قسمتی است که در رفتار ما مشخص می‌شود.

اگرچه همین باورها، وقتی درونی می‌شوند، خواه ناخواه روی رفتارمان تأثیر می‌گذارند.

اما چه می‌شد اگر می‌توانستیم خودمان را از بیرون هم ببینیم؟

برگردیم به مثال کسی که رشتۀ دانشگاهی‌اش را نمی‌خواهد یا [تصور می‌کند] خودش آن را انتخاب نکرده است.

سؤال‌های کلیدی:

«آیا مانند کسی رفتار می‌کنم که با تمام وجود این رشته را می‌خواهد؟»

«آیا رفتارهایم با باورهایم مطابقتی دارند؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *